از اردوهای جهادی تا شهادت برای امنیت کشور
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی سازمان بسیج سازندگی سپاه فجر استان فارس، نیمه شعبان سالروز میلاد حضرت صاحبالزمان (عج) در تقویم رسمی ایران به نام سربازان گمنام امام زمان (عج) و نیروهای اطلاعاتی کشور نیز شناخته میشود.
اولین بار، امام خمینی (ره) در تاریخ ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۲، نیروهای اطلاعاتی واحد اطلاعات سپاه را سربازان گمنام امام زمان (عج) نامیدند. آن زمان هنوز وزارت اطلاعات شکل نگرفته بود و واحد اطلاعات سپاه در کنار رکن ۲ ارتش و دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری، از جمله مجموعههای اطلاعاتی کشور بودند.
به مناسبت نیمه شعبان و روز سربازان گمنام امام زمان (عج) در گفتگویی با مادر و همسر شهید مدافع امنیتِ شیرازی، "محسن جعفری" به ابعاد شخصیتی، فرهنگی و اجتماعی این سرباز امام زمان (عج) پرداختهایم.
"شهید محسن جعفری" زاده شهر مقدس شیراز، از سربازان جان برکف گمنام امام زمان (عج) در پی اقدامات اطلاعاتی بر روی یکی از باندهای جرایم سازمان یافته استان سیستان و بلوچستان، روز سهشنبه، ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۹ در چابهار به شهادت رسید، به غیر از این شهید بزرگوار، در این عملیات دو تن از همرزمان سرباز جان برکف گمنام امام زمان (عج) وزارت اطلاعات، هنگام انجام وظیفه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شیرازه: شهید محسن در کودکی چگونه رفتاری داشتند و به چه سرگرمیهایی علاقه داشتند؟
خانم جعفری(مادر شهید محسن جعفری): محسن از کودکی چه در خانه، چه در مدرسه و چه در بازیهای کودکانه در بین دوستان بسیار جدی و پیگیر بود، با همان سن کم، مشاور پدر و مادر بود. در بسیاری از کارها و گاهی تصمیمات، او تصمیم نهایی را میگرفت و بیشتر اهل بروز فکر بود تا بروز احساسات.
شیرازه: در چه مقطعی وارد کار فرهنگی و مسجد شدند؟
خانم جعفری: همان اوایل نوجوانی یا شاید قبلتر از آن به همراه برادر کوچکترش پایشان به مسجد ابالفضل (ع) کلبه، یکی از محلههای قدیمی شیراز باز شد؛ با آنکه فاصله منزل پدریشان با مسجد زیاد بود، هر روز دوبار برای نماز ظهر و مغرب به مسجد میرفت و این مسیر را به عشق هممسجدیهایش، دوستان قد و نیم قد همسن و سال خودش و مربیان مسجد میپیمود. بعدها که عضو پایگاه مسجد شد، این آمد و شد بین خانه و مسجد نیز پررنگتر شد، حالا دوچرخهای که پدر برای او خریده بود، و برادرش نقش وسیلهای را داشت که آنها را هرگاه که بخواهند به مسجد و پایگاه برساند، تا با هم شور و شر نوجوانیشان را با دوستان بسیجیاش در محیط امن پایگاه بسیج و در محل مسجد ابالفضل تخلیه کنند.
شیرازه: در نوجوانی به چه فعالیتهایی علاقه داشتند؟
خانم جعفری: کلاسهای آموزش روخوانی قرآن، حفظ قرآن، احکام و اخلاق.
با این که شاید برای عدهای نامأنوس باشد، اما برای بچههای دهه 60 جذاب ترین کلاسهایی بود که پایههای فکری و اعتقادی نوجوانان آن روز را محکم میساخت تا با ثبات قدم پا در مسیر فکری خود، یعنی اعتقاد به ولایت، در قالب سازمان بسیج بگذارند. محسن نیز مانند دوستانش شخصیت خود را با این کلاسها و آموزشهایی که در آن داده میشد، پایهگذاری کرد، البته صرف کلاس نبود که محسن را میساخت، حضور در بین دوستانی که همفکر و همشکل خودش بودند نیز بیتاثیر نبود.
شیطنتها و لذتهای اردوهای بسیج، مسئولیتها و کارهای صحیح و به موقع که مسؤلین بافکر و خلاق پایگاه مقاومت بر عهده بچهها، از جمله محسن قرار میدادند، در این سالها به رشد بدنی و عقلی محسن بسیار کمک میکرد، لذا به تدریج آن محسن ساکت و آرام خانه داشت به جوانی بالغ و عاقل تبدیل میشد، جوانی که به جد سودای مبارزه با آمریکا و استکبارش و صهیونیسم و استعمارش جزو برنامه لاینفک زندگیاش شده بود، تا جایی که برای مراسم سالروز پیروزی حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل به همراه دوستان مجاهدش راهی لبنان شد و در مرز لبنان و اسرائیل به سبک مرادش حاج احمد متوسلیان گفته بود که میخواهد پرچم اسلام را انتهای افق بکوبد، اما سرنوشت او نه در فلسطین و سوریه و عراق که در ایران رقم میخورد.
شیرازه: در چه بخشی از بسیج فعال بودند؟
خانم جعفری: در بسیج مسئولیت پشتیبانی پایگاه را برعهده گرفت و در حفظ اموال بیتالمال سختگیر و حساس بود. او میگفت مال بیتالمال است و شوخی بردار نیست.
تدارکات هیئات و گردان نیز بود، دوستانش تعریف میکنند که البته گاهی برای تأمین تدارکات آمادگی، پیش از رزمایش یا حین آن به تدارکات مرکزی هم تک میزدند که آقا محسن پایه اصلی این تک زدنهای بچههای بسیج بود. فیلمها و عکسهای موجود سرزندگی و بهجت محسن در حین برنامههای بسیج و حضور فعال او در دوران قبل از سربازی در همه برنامههای بسیج را نشان میدهد.
حالا محسن به سن سربازی رسیده بود، آموزشی را در پادگان نیروی دریای احمد بن موسی (ع) گذراند، شاید آن موقع نمیدانست که دریا چه سرنوشتی برای او رقم خواهد زد.
دو سال تمام خدمتش را بدون کسری از خدمت در پادگان ولیعصر (عج) شیراز گذراند، اگر میخواست، میتوانست به خاطر فعالیتهای بیشمارش در بسیج، چند ماهی را کسر خدمت بگیرد، اما نخواست؛ محسن آدم خرج کردن داشتههایش در هر راهی نبود، اهل بذل مال بود اما بذل آنچه خالصانه برای خدا اندوخته بود، نبود.
شیرازه: پس از خدمت سربازی به چه شغلی مشغول شدند؟
مادر شهید محسن جعفری: با چند تن از دوستان مسجدیاش در شرکت نیرو ترانس شیراز مشغول به کار شد، سربازیاش را رفته بود کار هم که داشت، حجب و حیا هم که ویژگی ذاتی محسن بود، لذا برایش آستین بالا زدیم و با یکی از دختران نجیب محل که از بچههای مسجد و هیئت بود، ازدواج کرد. ازدواج، محسن آرام و ساکت را نرمتر و بشاشتر کرد.
زندگی گاهی با سختیهایی همراه میشود و آن هم گذرا است، برای محسن نیز مانند دیگر جوانان این سرزمین، مشکلاتی پیش میآمد، پس از چند وقت به دلیل مشکلات اقتصادی کشور و مختل شدن صادرات کارخانه نیرو ترانس، کارخانه شروع به تعدیل نیروها کرد، ابتدا مجردها و سپس نیز متأهلها. محسن که متاهل بود، از کار عار نداشت، پس از تعدیل، با موتور سیکلتی که داشت کار پیک موتوری را انجام میداد سرما و گرما هم برایش فرقی نداشت؛ زیرا قول یک زندگی آرام و خوب را به همسرش داده بود و برای آن، تلاش میکرد.
در دوران تحصیلش در هنرستان، تأسیسات را خوب یاد گرفته بود و حالا کار نصب و سرویس سیستمهای تسویه آب خانگی را نیز انجام میداد، در کنار تلاش برای معیشت خانواده، محسن همچنان فعال و پرکار پای کار بچههای مسجد و بسیج هم بود.
شیرازه: در اردوهای جهادی هم حضور داشتند؟
خانم جعفری: بله، دهه ۸۰ بود که گروههای جهادی که سالهای اول انقلاب گل کاشته بودند و بعداً به دلیل برخی سیاستهای مسئولین کارشان کمرنگ شده بود، دوباره در قالب گروههای جهادی دانشجویی و محلات شروع به کار کردند، کمکرسانی به محرومین و سازندگی در مناطق کمبرخوردار کار این گروههای جهادی بود.
خیریه مسجد که جمعی از بچههای مسجد و پایگاه بودند، برنامههای مختلفی برای کمک به محرومین و مستضعفین داشتند، مانند جمعآوری بستههای ارزاق، ساخت و ساز مسکن برای محرومین و…
طی یک برنامه از طریق مدارس دخترانه، حدود ۴۰۰ خانوار شیرازی که در خانههایشان حمام نداشتند، شناسایی شدند. بنا بر این شد مه به واسطه جمع کردن کمک از خیرین و اماکن مختلف، مصالح جور شود تا برای خانهها حمام بسازند، محسن به همراه دوستانش به صورت جهادی برای آنها حمام میساختند، حاج امان دوست داشتنی اوستا کار بود و کار ساخت حمامها را مدیریت میکرد، هرگاه میخواست کار ساخت حمامی را آغاز کند، به بچههای مسجد میگفت محسن را صدا کنید که حتما باشد، محسن کاربلد و اهل کار بود و استاد امان این را خوب میدانست.
خانم مجاوریفرد، همسر شهید محسن جعفری نیز در این گفتگو، در پاسخ به سوال موقعیت شغلی و کاری این شهید بزرگوار گفت: هر کاری سختی خودش دارد، اما بعضی کارها همراه با سختی، با فراق از خانواده و خطرات همراه آمیخته شده است، گاهی میشد به دلیل موقعیت شغلی، هفتهها و حتی تا ماهها از خانواده دور باشند.
شیرازه: شرایط شغلی ایشان به عنوان یک نیروی امنیتی مشکلی برای شما به وجود نمیآورد؟
همسر شهید جعفری: من و دخترم به خاطر هدفی که همسرم داشت و من نیز با آگاهی آن را پذیرفته بودم، با آن کنار میآمدیم، نمیگویم سخت نبود، چرا تنهایی و ناآرامی دخترم که گاهی پدرش را میخواست، یا کاری در خونه پیش میآمد و کسی نبود، خصوصا مدتی که زاهدان بودیم، سختیهای خودش داشت، اما راهی بود که باید طی میشد.
شهید محسن نسبت به من و خانواده، فوقالعاده احترام قائل بودند و سعی میکردند امکانات زندگیمان را تا جایی که امکان داشت، تأمین کنند. رازداری، مهربانی، همراهی و همدلی در شرایط سخت، از مهمترین ویژگی شهید محسن بود.
شیرازه: وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدید، چه حالی داشتید؟
خانم مجاوریفرد: امان از دل زینب، کربلا، کربلا، کربلا، از شام بلا شهید آوردند…
شیرازه: مهمترین صفت ایشان در زندگی مشترک را چه چیزی میدانید؟
خانم مجاوریفرد: از ویژگیهای بارز شهید که باعث میشد در زندگی مشترکمان هر روز به او دلگرمتر بشوم، چشم پاکی ایشان بود؛ من به یاد دارم وقتهایی که ایشان نامحرم بیحجابی را میدید، به آسمان نگاه میکرد، یا در مهمانیهایی که نامحرمی در آن بیحجاب بود، شرکت نمیکرد، حتی در عروسی فامیل، اکثرا آخر مراسم میرفت و هدیه میداد، یا جایی مینشستند که کمتر کسی ایشان را ببیند.
محسن نسبت به اسما خیلی بامحبت بود، اصلا جنس محبتش به اسما متفاوت بود، سعی میکرد اسما را نیز مهربان و مسئولیتپذیر و مقاوم تربیت کند.
زمانیکه برای دخترمان اسباببازی میخرید، هم به فکر بازی اسما بود هم اسباببازیهای فکری میخرید؛ معتقد بود جسم و ذهن بچه باید با هم رشد کنند.
شیرازه: بهترین صحنهای که از شهید محسن جعفری به یاد دارید، کدام است؟
خانم مجاوریفرد: یکی از بهترین خاطرههای زندگی مشترکِ ما، زمانی بود که دخترم به دنیا آمد، انتظاری که ما با هم کشیدیم و شب خداوند اسما را به ما بخشید، شوقی که محسن در آن شب به اسما داشت قابل وصف نبود.
خدا به ما هدیهای داده بود، محسن عاشق بود، عاشق خانوادهاش؛ اما عشق به خدا برایش بالاتر بود، همچون مولایش امام حسین (ع) که برای رسیدن به خدا از خانواده گذشتند.
شیرازه: کلام آخر…
همسر شهید محسن جعفری: برای شهید شدن، باید شهید بود، محسن شهید بود، شهید زندگی کرد و شهید رفت و شاهد این شهید بودن شهادت مظلومانه محسن در دل شب به دست اشرار است.
در ادامه به وصیت خود آقا محسن که گفته: پشتیبان ولایت فقیه باشید و بدون شک و تردید به رهنمودهای رهبر عزیز و دلسوزمان حضرت امام خامنه ای (حفظه الله) عمل نمایید. اشاره میکنم.
گفتنی است "شهید محسن جعفری" از سربازان گمنام امام زمان (عج) دیار شیراز سومین حرم اهل بیت (ع) است که در ۲۸ بهمن ماه ۱۳۹۹ در درگیری با اشرار جنوب شرق کشور به فیض شهادت نائل آمد.
پیکر مطهر این شهید مدافع امنیت، در گلزار شهدای شهر شیراز در دل خاک آرمیده است.